متن پشيماني از اشتباه
در اين مطلب از سايت جسارت مي خواهيم در مورد متن پشيماني از اشتباه صحبت کنيم. اميدواريم اين مطلب مورد توجه شما سروران گرامي قرار گيرد.
متن پشيماني از اشتباه
گرچه سکوت بلندترين فرياد عالم است
ولي گوشم ديگر طاقت فريادهاي تو را ندارد
کمي با من حرف بزن…
من واسه اينکه
اين انگشتا ديگه نلرزن
خيلي زحمت کشيدم .
ديگه برنگرد
خدا پرسيد ميخوري يا مي بري
و من گرسنه
پاسخ دادم مي خورم !!
چه ميدانستم لذت ها را مي برند
حسرت ها را مي خورند….
دلتنگ تو امروز شدم تا فردا…
فردا شد و باز هم تو گفتي فردا…
امروز دلم مانده و يه دنيا حرف…
يک هيچ به نفع دل تو تا فردا!!!
مي روي و من تحمل مي کنم نبودنت را
مي مانم و تو فراموش مي کني بودنـم را
متن راجب پشيماني از اشتباه
پستچي محل هم ديگر نامه هايم را برايت نمي آورد
او هم مي داند جوابي نداري !!!
گفتمش آغاز درد عشق چيست؟
گفت آغازش سراسر بندگيست
گفتمش پايان آن را هم بگو
گفت پايانش همه شرمندگيست
گفتمش درماندردم را بگو
گفت درماني ندارد، بي دواست
گفتمش يک اندکي تسکين آن
گفت تسکينش همه سوز و فناست.
براستي؛ اي کاش جنون شان را حقيقت نام بود، يا وفاداري و يا عدالت؛ اما دريغ که فضيلت شان در خدمت دراز زيستن و آسودگي نکبت بار است.(نيچه)
متن پشيماني از کار اشتباه
آغوش هيچ خيالي بوي آشناي بازوانت را نداشت
و نجواي هيچ باراني همصداي لب هاي تو نبود
اينک تو را بي خيال و بي باران
کجاي اين شب حسرت جستجو کنم ؟
اي عشق! پس از تو نان من آجر نيست
بي تو دلم از دريغ و حسرت پر نيست
تو قسمت من نه مال مردم بودي
قربان دلم که مال مردم خور نيست
حسرت نبرم به حال آن مرداب
که آرام درون دشت شب خفته است
دريايم و نيست باکم از طوفان
دريا همه عمر خوابش آشفته است
زير باران بيقراري چشمهايم
با چتري از وجود او
آهسته قدم نزن
حسرت روزهاي باراني را نميخوري
اينجا هميشه هوا بارانيست!
وقتي کسي در کنارت هست، خوب نگاهش کن
به تمام جزئياتش
به لبخند بين حرف هايش
به سبک اداي کلماتش!
به شيوه ي راه رفتنش، نشستنش
به چشم هاش خيره شو!
دستهايش را به حافظه ات بسپار
گاهي آدم ها آنقدر سريع ميروند که
حسرت يک نگاه سرسري را هم به دلت ميگذارند
متن از کارهاي اشتباهم پشيمان نيستم
سخت ترين کار اينه که
وقتى احساسات از هر طرف بهت فشار ميارن
خودتو مجبور کنى که منطقى فکر کنى …
در حسرت گذشته ماندن چيزي جز از دست دادن امروز نيست
تو فقط يکبار بيست ساله خواهي بود
يکبار سي ساله
يکبار چهل ساله
و يکبار هفتاد ساله
در هر سني که هستي
روزهايي بي نظير را تجربه مي کني
هر روز از عمر تو زيباست
به شرط آنکه زندگي کردن را بلد باشي!
فقط رفت بدون کلامي که بوي اشک دهد
فقط رفت بدون نکاهي که رنک حسرت داشته باشد
فقط رفت و من شنيدم آرام گفت : آخيش راحت شدم!
دوستت دارم اي عاشقانه ترين لحظه ي زندگي ام
تو را مي خواهم هي تو که آنقدر دور شده اي از من که ديگر نميبينمت!
و اين قلب من است که شايد حسرت داشتن تو را براي هميشه داشته باشد
درباره این سایت